مردان مبارز در میدان، شجاعانه میجنگند
تقریباً یک سالی از جبهه رفتنش می گذشت. غروب یکی از همان روزها، من و مادرش جلوی در خانهشان نشسته بودیم و در مورد علی اصغر صحبت می کردیم. مادرش گفت:
- «چند ماهی است به خانه نیامده، هر چه میگویم مرخصی بگیر، قبول نمی کند و می گوید کار اسلام که نباید زمین بماند؛ نمیدانم چطور راضی اش بکنم؟»
در حین صحبت بودیم که دیدیم علی اصغر با لباس خاکی، وارد خیابان شد. ما هم با خوشحالی تمام از جایمان بلند شدیم.
بعد از سلام و احوال پرسی گفتم:
- «اصغرجان! تو پسر بسیار آرامی هستی و جنگ هم برای کسانی است که دارای روحیهی مبارزه باشند.»
خندید و همان طور که کوله پشتی اش را به زمین می گذاشت، گفت:
- «مردان مبارز، در میدان، شجاعانه می جنگند؛ اما در خانه؛ بسیار رئوف و مهربان هستند. من هم سعی کردم هیچ وقت کسی را ناراحت نکنم؛ اما در مقابل دشمن شجاعانه می جنگم.»
راوی : فضه کمالی دخترخاله ی شهید علی اصغر ایمانی اعزامی از ساری
منبع: رزمندگان شمال